چرا ماهزاره هااختلاف داریم؟
اسدالله جعفری اسدالله جعفری

بنام خدا

پاسخ به پرسش های امین احمدی ازسوئد

بخش نخست

 

روزی دوستی عزیز وبزرگواری،از سوئد ،برایم امیل فرستاد که محتوایش تشکر وسپاس از قلم این برادر خدمت گذارش بود(نمی خواهم آن عبارات بلند وفاخری که در امیل خود نوشته بود را این جا بیاورم چون آن عبارات جوشیده ازفطرت پاک وبراساس حسن ظن ایشان نسبت به این برادر کوچک اش است ومن صرف از نظر از حسن نیت ایشان،شایستگی آن همه عبارات بلند وفاخررا ندارم)اما درضمن نوشته بود که شماره تلفنی برایم بگذار تا با هم صحبتی داشته باشیم.

لذا به عنوان سپاس از نیت پاک ایشان شماره تلفنی برایش دادم وبعد از چند روز یک بعدازظهری زنگ زدوباهم بیشتر آشنا شدیم وایشان از روز های سخت مهاجرت شان در ایران وروز های محنت بار سکونت وکارکردن در باقر آباد تهران روایت های باز خواند وداغ هجرت وشماتت های دوران هجرت را باردیگر تازه نموده به گذشته های تلخ داغ وفراق شهید مزاری وهجوم ابر فتنه در آسمان زندگی نسل بیدار وغیرت مند هزاره ،نقبی زدند واز کوچ پرستو های مهاجر ومادران رنگ وگنج هزاره وسفر بهاری وغریبانه مادر عزیز وگرامیش قصه پرغصه ی قصه نمود واز دوباره هجرت نمودنش از هجرتستان پرمحنت ورنج وداغ وتهمت وشماتت ایران به سرزمین های آزادی وفرهنگ وانسانیت اروپا سخن های بسیار گفتند.

ولی باردیگر که باهم تلفنی سخن گفتیم احساس کردم که غم سنگینی در تُن صدای غیرتش نهفته وچون گره گلوگیر نای سخن گفتن را از او گرفته است ونمی داند که این عقده گره خورده در گلوی آگاهی وبیداریش را چگونه وبا کی در میان گذارد.

 سرانجام عقده دل سپیده گونش را چنین باز گونمود:

آقای جعفری می خواهستم از شما خواهشی کنم اگر ممکن باشد؟

-بفرمایید عزیز برادر،اگر بتوانم خواهشی از شما را بدانم بسیار خوشحال می شوم .اگردر توان خودم بود که در خدمت هستیم واگر درتوانم نبود با هم راه حلی را جست وجو می کنیم.خوب حالا امربفرمایید آن چه هست؟

-خوب آقای جعفری راستش مدت ها است که به این فکر می کنم که آخر چرا ما هزاره ها هنوز هم با آن همه ظلم وستم های که بر ما شده باز، ما هزاره ی دیزنگی،جاغوری،بهسودی ،کابلی،مزاری ،بامیانی وغزنیچی درست می کنیم یک یکدیگر را خوش نداریم درحالی که دیگران همه ی موره قبول نداره واز یکدم درو مُکنه .ولی ما به لینگ هم می چسبیم وهرروز بنام نمیدانم چگگ وفلانک اختلاف درست می کنیم.

آقای جعفری به خدا،مه وقتی در ایران بودم ودر زیر یک زیر زمینی آن هم با چه بدبختی وفلاکت درس می خواندیم ویک بابه کبیر (که خدایش همیشه عزیزش بدارد)به ما درس می داد اما مارا در همان زیر زمین لعنتی هم درس خواندن نمی گذاشت وهرروز سرما می ریختند ودَرِ همان زیر زمینی را هم به روی ما می بستند.

حالا که در اروپا آمده ام با این که سرزمین آزادی وفرهنگ هست وواقعا اگر کسی بخواهد ده جای برسد راه برایش باز است.اما می بینم که ده همین اروپا هم که ماآمده ایم همان اختلافات احمقانه  نمی دانم هزاره چیزکی وفلانکی با هم اختلاف داریم.

آقای جعفری می خواستم از شما بخواهم در این رابطه ها بنویسید شما بحمدالله قلم خوبی دارید ومی توانید در این رابطه ها بنویسید در همین رابطه ها بنویسید آخر تاکی ما به خود نمی یاییم آخر تا کی اختلاف؟»

این خلاصه وگزیده ی پرسش های بیدار گونه ودردمندانه برادر عزیز ما امین احمدی از سوئد بود که من سعی کردم بطور خلاصه عین کلمات وجملات آن جوان عزیز وغیور هزاره را بیاورم تا دیگر برادران عزیز وغیور هزاره هم از اندیشه های بیدارگر ودرد مندانه این جوان غیرت وجوانمرد هزاره،به بیداری وآگاهی وهمدلی وهمبستگی هزاره بیندیشند.

  اختلاف درون قومی هزاره

  اختلاف درون قومی هزاره را می توان از دومنظر به مطالعه وکانکاش نشست1 – از منظر تاریخی2 – از منظر فلسفه تاریخ

1 - از منظر تاریخی

از نظر تاریخی،اسناد غیر قابل انکاری که از اختلافات درون قومی هزاره حکایت دارد از دوران عبدالرحمان جبار است.قبل از آن اسناد تاریخی که بیان کننده اختلاف درون قومی هزاره ها باشد وجود ندارد واگر هم داشته باشد ازنظر تاریخی مورد اعتماد نیست .ولی بر عکس آن صادق است یعنی اسناد تاریخی ماقبل ورود اسلام به افغانستان وتقسیم افغانستان به بخش های از کشور های ایران،چین،هند،پاکستان،تاجیکستان،ازبکستان وبخش های ازکشور های آسیای میانه،وجود دارد که هزاره به عنوان بومی های دارای فرهنگ واخلاق ورفاه وتعالی اقتصادی بوده اند ودیگر اقوام ساکن در افغانستان کهن متمدن از هزاره ها راه ورسم زندگی شرافتمندانه را می آموخته اند وفرهنگ از طریق هزاره ها به جهان نشر می شده وفرهنگ های متعالی بشری از دیگر حوزه های فرهنگی ،توسط هزاره ها وارد افغانستان می شده است ودر حقیقت هزاره حلقه وصل فرهنگ ها بین چهار تمدن کهن یعنی ایران-هند-چین ویونان بوده است.

برای همین است که در هزارستان انواع هنرها رونق داشته وامروزه نیز اشیاء عتیقه ی که در خانه های هزاره در هزارستان یافت می شود ، تلفیقی از چهار نوع هنر چهار حوزه تمدنی تاریخی جهان است.

امروزه اگر به بعضی از زیور آلات زنان ودختران هزاره ونوع لباس دست دوز زنان هزارستان دقت کنیم واز نظر تاریخ هنر آن رامورد بررسی قرار بدهیم ،در می یابیم که هنر هندی،چینی ویونانی را باهم دارند.

یااگر به کوهستان های هزارستان بروید ومغاره های بیاد گار مانده را مورد ارز یابی تاریخی قرار دهید حیات تمدنی را می یابید ونقش ها ونگاره های که در گوشه گوشه هزارستان یافت می شود، سند تاریخی از تمدن وفرهنگ متعالی هزاره در دوهزار قبل است.ودیرینه شناسان را عقیده بر آن است که حوزه متدنی هند وچین از بامیان وبلخ سرچشمه گرفته اند.

اما این که چرا هزاره ها اختلاف پیداکردند واختلاف درون  قومی هزاره بر چه مبنا واساس خلق شده وتبدیل به یک سنت گردید وروز بروز تنوع بیش تر یافت ورنگ وبومی منطقه ی وحتا دینی گرفت؟

اسناد تاریخی نشان می دهد که عبدالرحمان جبار در نسل کشی هایش علیه هزاره به این نتیجه دست یافت که با ایجاد اختلاف درون قومی بین هزاره ها می تواند از میان هزاره ها مزدور انتخاب کنند وبه مزدور پروری دست زند ومنافق ومزدور از میان خود هزاره علیه هزاره ها تربیت کند واز این طریق به نسل کشی خود موفق شود.

فقط کافی است که مجلدات سراج التواریخ مرحوم فیض محمد کاتب را مطالعه کنیم وراز این مسئله را در یابیم.

این فصل از تاریخ هزاره باید جداگانه مورد بررسی قرار گرفته واز منظر فلسفه تاریخ وسنت های ثابت خدا مورد کانکاش ونقد ونظر قرار گیرد.

اختلاف مرکزی وشمالی در دوران جهاد

از جمله اختلافات درون قومی هزاره هااختلاف مرکزی وشمالی در دوران جهادبود که درچهره احزاب شیعه نمود یافت وبه مرور زمان دسته بندی های منطقه ی پدید آمد.

البته همه ی احزاب شیعه چالشی بنام شمالی ومرکزی داشتند اما دو حزب عمده شیعه آن روز گار یعنی حزب حرکت اسلامی به رهبری آیت الله شیخ محمد آصف محسنی وسازمان نصر که به صورت شورای رهبری اداره می شد،بیش از همه ی احزاب دیگر درگیر این اختلافات درون قومی بودند.

در حزب حرکت اسلامی شیخ محسنی ،فقط شمالی ها وکابلی ها ومخصوصا طیف سادات توانست به جایگاه مهم حزبی در ارکان حزب حرکت دست یابند که نماد این گروه های شمالی وکابلی وسادات، سید حسین انوری ،سید محمد علی جاوید وسید طاهر مدرسی می باشند.بگونه ی که این افراد همواره در رده های بالای حزبی قرارداشتند وامروز نیز حزب حرکت میان همین چند نفر تقسیم شده است.

اما از مناطق مرکزی ومخصوصا از بامیان کسی به رده های بالای رهبری حرکت دست نیافت یعنی براساس همان اختلافات حزبی منطقه ی بود که دردوران مسئولیت سید طاهر مدرسی در مشهد، فقط شمالی هاوکابلی هابودند که دررده های بالای حزبی دفتر حرکت اسلامی حضورداشتند واما بقیه عمله ی بیش نبودند وبه ویژه اشخاصی که از ولایت بامیان ویکاولنگ بودند مثل شیخ فهیمی،شیخ واعظی واز منطقه کرمان یک آخوندی ،این هادرحقیقت مزدوران جیره خاری بیش نبودند که آقای سید طاهر مدرسی با بخشیدن اندک پس مانده از جیفه دنیا وچند نامه ی شورای افاغینه به ایشان ،از ایشان بیگاری حزبی می کشیدومخصوصا از آن آخوند کرمانی که بسیار آدم بی رو وحتاک است ونسبت به شهید مزاری جفاهای بسیار رواداشته است که قلم ازیاد آوری آنها شرم دارد.    

درسازمان نصر، نیز اختلافات شمال ومرکز بسیار جدی بود حتا شهید مزاری خود حس شمال گرایی شدید داشت ونوعا طیف شهید مزاری مشهور به شمالی ها وطیف شیخ یوسف واعظی وشیخ قربانعلی عرفانی یکاولنگی مشهور به مرکزی بودند وطیف عزیز الله شفق وکریم خلیلی  سید حکیمی خودرا کابلی بهسودی می پنداشتند ودارو دسته مخصوص به خود را داشتند.

حتا در اولین کنگره حزب وحدت در بامیان ،همین طیف شفق وخلیلی وحکیمی علیه شهید مزاری وارد عمل شدند وسعی داشتند که دبیر حزب وحدت از این جمع باشد والبته حکیمی ادعای رهبری داشت وخلیلی جاده صاف کن بود.

چنان که در خاطرات حاج مختار احمدی یکاولنگی است :

دراولین کنگره حزب وحدت در بامیان ،ما جمعی از نصری ها در یکاولنگ به رهبری سید اعلا رحمتی شب نامه های علیه آقای محمداکبری پخش کردیم تا پاسداران نتوانند  به مقام دبیری دست یابند.اما بعد متوجه شدیم عده ی ازافراد سازمان نصر، بنام پاسداران علیه شهید مزاری شب نامه های را پخش نموده اند»

در نشست خصوصی که من با آقای محمد اکبری در منزل مشهدش واقع در کوی صاحب الزمان گلشهر داشتم واز ایشان راجع به جداشدنش از حزب وحدت وپیوستنش به قصابان افشار سؤال کردم، ایشان از من بسیاردل گیر شد وگفت شما مغرضانه قضاوت می کنید .ولی همین دل گیری ایشان ازمن باعث شد که ایشان از همان ابتدای تشکیل حزب وحدت سخن بگوید واز جمله این که:

«من کسی بودم که در کنگره بامیان در غیاب شهید مزاری ایشان را به عنوان دبیر کل حزب وحدت مطرح کردم وبه تمام طرفدارانم هم دستور دادم که به دبیر کلی ی ایشان رأی بدهند که همین طورهم شد با اینکه از افراد هم حزب خود ایشان با ایشان مخالفت کردند وافراد چون حکیمی با من مذاکره نمود وگفتند نباید مزاری دبیر کل شود یا خود شما دبیر کلی را قبول کنید ونامزد شوید وما از شما حمایت می کنیم ویا از ما حمایت کنید تا ما نامزد شویم نه مزاری.»

من همواره از شهید مزاری حمایت می کردم حتا در قضیه سنبله هم من عقیده ام بر این بود که خود شهید مزاری تقصیر ندارد وهنوز هم معتقدم که دیگران بودند که این اختلافات را پررنگ کردند.

«من با مزاری هیچ اختلاف شخصی نداشتم وباهم دوست بودیم وحتا در اولین هیئت حزب وحدت به شمال وپنجشیر من معتمد مزاری بودم ومزاری خصوصی ترین سخن را برای احمدشاه مسعود به من گفت ومن این سخن خصوصی مزاری را بطور خصوصی به احمدشاه مسعود گفتم وپاسخ خصوصی مسعود را برای مزاری خصوصی آوردم.ما با هم این قدر دوست بودیم وبه همدیگر اعتماد داشتیم.وبرای همین بود که باورنداشتم که در قضیه حمله به خانه من مزاری شریک باشد ویاخدای ناکرده دستور حمله را صادر کرده باشد»

البته این سخن آقای محمد اکبری راست است چون که همین سخن آقای اکبری را دیگر افرادی از جناح نصر منحله تأیید می کنند ومخصوصا حاج مختار احمدی این ماجرارا مفصل وبا جزئیات نوشته ودر خاطرات خود به یاد گار گذاشته است.

آقای اکبری در همان نشست از اولین مأموریت سری خودبه دستور شهید به شمال وپنجشیر وملاقات با احمد شاه مسعودوابلاغ پیام خصوصی شهید مزاری به احمد شاه مسعود نیز سخن های بسیار آموزنده وتاریخی گفت ومن از ایشان خواستم که خاطرات خود را بنویسد تا نسل فردا قضاوت کنند وایشان گفت که خاطرات خود را در قالب مصاحبه های در حدود صد ساعت گفته است اما فعلا بنای نشر آن را ندارد.

اختلاف سید وهزاره

متأسفانه همین اختلاف های درون قومی در داخل حزب وحدت رفته رفته بدل به اختلاف وجناح بندی سید وهزاره شد واوج این اختلاف های سید وهزاره دردوران مقاومت غرب کابل بود ودیدیم که طیف سادات حرکت وحزب وحدت در یک تبانی نامقدس تمام هم وغم شان را برجدای بین محمد اکبری وشهید مزاری تمرکز نمودند وبرای رسیدن به این نیت پلید ونامقدس شان ننگ نوکری یزید زمان وعمر عاص دوران ربانی واحمدشاه مسعود را برجان خریدن ودیدیم که کربلای افشار خلق شد وشقاق در میان رهبران حزب وحدت پدید آمد وفرزندان پاک هزاره شد نسل چنگیز وباقی مانده لشکر شمربن ذوالجوشن وسیاف ها ومسعودها شد پسر عموی بزرگوار.(من نظرم را درباره اختلاف سید وهزاره در نوشته مستقل بیان خواهم کرد)

اختلاف خلیلی وعرفانی در بامیان

این اختلافات لعنتی بین شمال ومرکز وبهسود ویکاولنگ، بعد از شهادت شهید اقالیم قبله وسید الشهدای کربلای افغانستان مزاری بزرگ نیز ادامه یافت ودر بامیان به اوج خود رسید.

با این که بعد از شهادت شهید مزاری،تنها جای که از اشغال نیرو های دولت نامشروع ربانی وهزاره های مزدور وهمپیمان حرکتیش،  مصون مانده بود یکاولنگ همیشه سرفراز بود وآقای خلیلی در همین یکاولنگ گریه کرده بود که اگر زنان یکاولنگ به ما نان ودوغ وجوراب وپای پوش نمی آوردند ما یتیمان بابه زنده نمی ماندیم .

آقای خلیلی با چشم اشک چکان به شیخ قربانعلی عرفانی گفته بود که شما باید رهبر حزب وحدت باشید وغیر از شما ومردم یکاولنگ کسی دیگر این شایستگی را ندارد.

اما وقتی آقای خلیلی به مقام دبیر کلی رسید وبا شیران یکاولنگ بامیان باستان را از اشغال نیرو های ربانی وجناح محمد اکبری وحرکت شیخ محسنی آزاد کرد وبامیان به پایه تخت اقتدار حزب وحدت بدل گردید وشیخ قربانعلی عرفانی معاون اول حزب وحدت شد،آقای خلیلی اولین کاری که کرد برکوره اختلاف بهسود ویکالنگ دمید وآتش فتنه را روشن کرد ودر گام نخست بین عرفانی یکاولنگی وبابه علی یار یکاولنگ نشینِ فاتح بامیان جدایی انداخت وعلی یار را به عنوان یک بهسودی الاصلِ یکاولنگ نشین، دارای اختیارات فوق استحقاق نمود وتمام خانواده اش را به نحو شریک در ماجرا نمودودر این کار چنان موفقیت فوق العاده بدست آورد وعرصه را بر شیخ قربانعلی عرفانی چنان تنگ نمود که شیخ قربانعلی عرفانی در یک نشست با علمای یکاولنگ، لب به شکوه باز نموده وگفته بود:

از من هیچ گله ی نداشته باشید؛ چون به عنوان معاون اول حزب وحدت ،هیچ گونه اختیاری ندارم .حتی سهمیه ی چای معاونت بدون امضاءشخص آقای خلیلی قابل وصول نیست.

 آمدن عرفانی درایران وماجراهای شنیدنی

اوج این اختلاف یکاولنگی وبهسودی را در سفر آقای شیخ قربانعلی عرفانی به ایران دیدیم که به عنوان معاون اول حزب وحدت از بامیان دوران پادشاهی آقای خلیلی به ایران آمده بود.

علی الظاهر سفری مردمی اما در باطن چیزی دیگر بود .وجالب این بود که هزینه بسیار سنگین تبلیغات آن سفر را شخص آقای خلیلی پرداخت کرده بود وداماد هاوبرادر بی تدبیر وپائیزی سیرت وخداوخرما خوان آقای عرفانی هم سرمست از این باده پیروزی یکی توسن «شریف وشرافت»می تاخت ودیگری خودرا«امین»امت می پنداشت وسومی «شیوا»ی گفتار وشیدایی رفتار می فروخت وچنان بر طبل انانیت می کوبیدند که حتا خدا هم از آن همه حماقت وانانیت انگشت حیرت بر لب گزیده بود.

اما برادر زیرک وکارکشته ی آقای خلیلی جناب آقای نبی خلیلی به بهانه ی آماده کردن مقدمات سفر استاد عرفانی معاون اول حزب وحدت به ایران،پیشا پیش به ایران آمده بود وبدور از چشم داماد ها ی ....عرفانی،به تخریب عرفانی مشغول بود وتمام حرکات عرفانی را زیر نظر داشت حتا میهمانی های خصوصی آقای عرفانی را.

نمونه بسیار گویا وروشن این زیر نظر داشتن آقای عرفانی توسط نبی خلیلی را در میهمانی بچه های یکاولنگ از عرفانی  در ریحان آباد ورامین تهران شاهد بودیم.

مجموعه ی از سنگ کاران وکارخانه داران مهاجرین یکاولنگ درتهران ،به افتخار تشریف آوری آقای عرفانی به ایران میهمانی ی را ترتیب داده بودند که محل میهمانی ریحان آباد ورامین بود.

قرار شد که برای دعوت از همراهان آقای عرفانی ودیگر مهاجران ،دعوت نامه ی چاپ شود.آقای حکیم شیرزاد واستاد یعقوبی(استاد پهنتون کابل که بطور موقت ومهاجر در تهران زندگی می کرد)از من خواستند که متن دعوت نامه را من تهیه کنم اما من قبول نکردم ولی گفتم همکاری می کنم.بالاخره متن دعوت نامه نوشته شد که در بخشی از آن دعوت نامه آمده بود :

...استاد عرفانی معاون اول حرب وحدت اسلامی...

فرمانده کل نیرو های مسلح حزب وحدت اسلامی بابه علی یار ...

قرار شد که آن متن چاپ شود. لذا یک کسی از نزدیکان آقای علی یارکه از بچه های نیتاق یکاولنگ بود داوطلب شد که این دعوت نامه را در چاپ خانه ی در باقر آباد (باقرشهر حالا)بهشت زهرا چاپ کند ودو روز قبل از روز مراسم بیارد تا برای میهمانان ومدعوین فرستاده شود.

اما آن شخص وقتی آن متن را با خود در باقر باد می برد ،در جمع قومان آقای خلیلی که از قول خویش بودند می بردووقتی متن را می بینند می گویند این متن به صلاح نیست چاپ شود وماباید کاری کنیم که متن دیگر چاپ شود ومتن را این گونه تغییر می دهند:

....تشریف آوری استاد عرفانی معاون اول دبیر کل حزب وحدت اسلامی استاد خلیلی وبابه علی یارمشاور نظامی استاد خلیلی...

وقتی متن رابه این شکل تغییر می دهند وچاپ می کنند دعوت نامه چاپ شده را به بهانه های مختلف به ستاد استقبال نمی آورد.واین مسئله به قدری برای آقای شیر زاد،یعقوبی ورضایی سنگین تمام شد که تصمیم گرفتند دعوت نامه ی دست نویس تهیه شود.

سرانجام دعوت نامه، غروب روز قبل از مراسم آورده شد ووقتی متن را نگاه کردند دیدند که متن بگونه ی دیگر تغییر کرده است اما کار از کارگذشته بود لذا دعوت نامه همان شب پخش شد.

من وقتی مسئله را از آقای شیر زاد واستاد یعقوبی پرسیدم گفتند :آن شخصی که قرار بود دعوت نامه ها را چاپ کند در اصل از قول خویش است ونه از یکاولنگ وبرای همین این متن رادر باقر آباد برده وبا قول خویشگی هایش به این صورت تغییر داده تا خلیلی مطرح شود نه عرفانی وبرای این که بتوانند به مقصود خود برسند آوردن دعوت نامه را تا این لحظه آخر به تأخیر انداخته اند.

بیش از شش هزار هزاره قربانی این اختلاف شدند

    متأسفانه همین اختلافات احمقانه ی بین خلیلی وعرفانی بودندکه بیش از شش هزار هزاره در مزار شریف قربانی این اختلاف شدند وتا امروز کسی نمی دانند که شش هزار نیروی حزب وحدت چرا وگونه وبر چه اساسی در مزار شریف چون دانه های باران در میان ریگستان ناپدید شدند وهیچ کس پاسخ گوی آن شش هزار ستاره هزارستان نیست که نیست.

تا امروز یک بار هم نشده که کریم خلیلی وشیخ قربانعلی عرفانی ومحمد محقق به این سؤال پاسخ بدهند که چرا وچگونه این شش هزار شیران بیشه حماسه وشهادت زارستان همیشه لاله خیز ،مفقود شدند ویا به شهادت رسیدند.

جالب این است که آقای خلیلی ادعا می کند که من در فرستادن نیرو به مزار موافق نبودم وآقای محقق به عنوان مسؤل شمال وآقای عرفانی به عنوان فرمانده نیرو های مسلح این شش هزار نیرو را به مزار فرستادند.

در مقابل محقق وعرفانی می گویند خلیلی بدون مشورت ماوبر اساس مشورت ودر خواست احمد شاه مسعود اقدام به فرستادن نیرو به مزار نمود.

براستی اصل ماجرا چه بوده واین جنایت توسط چه کس وکسانی رخ داده است؟

چرا رهبران حزب وحدت پاسخ روشن وشفاف به نسل فردای ما نمی دهند تا نسل فردا از این شکست وپیروزی ها درس بگیرند وراه طی شده را طی نکنند.

  آشتی دادن محقق وخلیلی توسط سید حسین انوری

اختلاف توان فرسا وعزت سوز درون قومی ودرون حزبی از دوران جهاد تا همین امروز ادامه داشته است وهزاره توان سنگین پرداخت نمودند. حتا رأی این ملت به نماد هزاره ها در انتخابات گذشته یعنی آقای محقق، قربانی همین اختلافات درون قومی ودرون حزبی شد.

در حالی که اگر خلیلی از رأی های محقق حمایت می کرد وصندوق های رأی هزاره هارا در یکاولنگ،دایکندی،مالستان وبخش های از ایران باطل نمی کرد،درهمان انتخابات معلوم می شد که دومین گروه قومی ما هستیم وامروز کرزی ادعای حق مشارکت 15 درصد هزاره ها را مطرح نمی کردوخلیلی ومحقق از این عنایت وسخاوت وجوانمردی!!!!!!!!  وارث عبدالرحمان ذوق زده نمی شدند وهورا نمی کشیدند!!!!.

 اما چطور شد که محقق وخلیلی را آقای سید حسین انوری آشتی داد؟

بسیار جای سؤال و تعجب است که محقق وخلیلی را که مدعیان وارث مزاری بودن هستند، سید حسین انوریی آشتی می دهد که به قول شهید مزاری مردم هزاره را با علم ابوالفضلش به گلوله بست.

آقای حاج آقا علی توسلی مدرس نامی ومشهور مدرسه آیت الله شیخ آصف محسنی از آشتی دادن محقق وخلیلی توسط سید حسین انور ی چنین گفت:


July 10th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي